در جستجوی کار

همه دوستان نگران کار پیدا کردن ما هستند ولی واقعیت اینه که ما هنوز کار پیدا نکردیم البته به کار بردن لفظ ما غلط است چون من اصلا تلاشی برای گرفتن کار نکردم، اما تلاش محمد در این  جهت ستودنی بوده تقریبا روزی 20 تا 30 رزومه برای آگهی های روی اینترنت می فرسته، روزنامه های محلی و سراسری و مجله های کاریابی ... هم در لیست او هستند !! 


همه آدمهایی که تجربه این موقعیت را داشته اند به ما دلگرمی می دهند که همیشه گرفتن اولین کار بسیار سخت است ولی هنگامی که شما سابقه کار در استرالیا را به رزومه خودتون اضافه کنید اوضاع بهتر می شود. 


روش پیدا کردن کار در اینجا یه مقدار متفاوت است شما مستقیما با کارفرما در تماس نیستید تمامی مراحل استخدام نیرو توسط آژانس های کاریابی انجام می شود به این ترتیب که کاریابی ها آگهی استخدام را می زنند و رزومه ها را دریافت می کنند و بعد از بررسی آن چنانچه به نظرشون شما برای کار مناسب باشید باهاتون تماس می گیرند بعد از یک مصاحبه تلفنی نسبتا طولانی چنانچه هنوز شما را واجد شرایط تشخیص بدهند با شما قرار مصاحبه حضوری در آژانس کاریابی تنظیم میشود بعد قبولی در این مرحله تازه برای شما قرار مصاحبه با کارفرما گذاشته میشود به همین جهت پروسه استخدام نیروی جدید یه کمی طولانی و پیچیده است. 

 

شاید براتون جالب باشه که شما معمولا بعد از شروع کار حقوق خود را از کاریابی دریافت می کنید در واقع کارفرما مبلغی را ماهیانه به کاریابی می دهد و آنها درصدی را برای خودشون برمی دارند و بقیه به حساب شما واریز می شود ، به همین جهت چنانچه کاریابی شانس شما را در ادامه کار ببینه روی رزومه شما کار می کنه چون درآمد آن در تداوم همکاری شما با کارفرما است و جالبه که یکی از دوستان تعریف می کرد که بعد از شروع کارش هر از چندی باهاش تماس می گیرند و

ازش می پرسند که مشکلی با کارفرما نداره و همه چی مرتب است؟ 


خب همه این تلاش ها برای اینه که هزینه ها را باید یه جوری تامین کرد!!
امروز دقیقا یک ماه است که ما در این خونه مستقر شدیم، خیلی از دوستان اطلاعاتی راجع به هزینه زندگی پرسیده بودند به نظرم الان دیگه اعداد و ارقامی که می دهم به واقعیت نزدیک تر است به زودی یک مطلب راجع به این موضوع براتون می نویسم.  

البته اگه محمد به من کامپیوتر بده!!!

دانشگاه

توی اولین مهمونی که اینجا رفتیم، چند تا از اساتید دانشگاهای استرالیا هم بودند.

آنها اصطلاحی را برای من توضیح دادند به نام open day  ،یعنی روزی که توسط دانشگاه تعیین می شود و هر کس که دوست داره اطلاعاتی راجع به محیط دانشگاه و رشته ها و هزینه ها و ... بدست بیاره می تونه آنروز به دانشگاه بره .

خب البته این وجهه ظاهری قضییه است حالا در ادامه براتون توضیح خواهم داد .

سیدنی سه دانشگاه مهم و معتبر دارد   UTS,UNSW و  دانشگاه سیدنی و البته ده ها دانشگاه دیگه .

با مراجعه به سایت دانشگاه ها متوجه شدیم که open day دو تا از این سه دانشگاه در یک تاریخ است (فکر کنم به این دلیل که فاصله کمی از هم دارند) بهر حال در روز موعود ما هم به open day رفتیم . 

مطمئن هستم نمی تونم همه احساسم را براتون شرح بدم اما نهایت سعی ام را خواهم کرد !!

با دیدن آن همه دختر و پسر جوان که تنها یا با والدینشون آمده بودند که بفهمند چه رشته ای را دوست دارند تا انتخاب کنند، هیجان زده شدم . ( من با حسرت کلمات "دوست دارند" را بکار می برم)

اونجا پر بود از کیوسک های اطلاع رسانی برای دانشجویان که براساس دانشکده های مختلف تفکیک شده بودند تقریبا هر دانشکده یک سالن در اختیار داشت که در آنجا رشته هاش را

معرفی می کرد و یک سالن نمایش که یک فیلم راجع به دانشکده در آن نمایش داده می شد و همچنین کارهای علمی که در دانشکده انجام شده بود در معرض دید بود .

در راهرو ها هم کیوسک های اطلاعات عمومی از قبیل هزینه و کمک هزینه و ... ارائه داده می شد .  

در کنار اینها موزیک زنده برای همه در حال اجرا بود، بساط پذیرایی هم بر پا بود، وسیله ایاب و ذهاب هم مهیا!!!!

در دانشگاه دیگه هم اوضاع به همین منوال بود و تنها تفاوتشون در این بود که بخش اطلاعات عمومی در فضای باز تدارک دیده شده بود.

 اول با این منطق که همه اینها ابزار های تبلیغاتی برای جلب دانشجو و درآمد بیشتر است خودم را دلداری دادم هر چند ته ذهنم دانشگاه آزاد با آن هزینه سرسام آور و رقابت شدید بچه های برای ورود، مرا آزار می داد .

 اما این خوشی کوچک هم با گرفتن اطلاعات از کیوسک مربوطه از بین رفت، واقیعت اینه که اینجا درس خوندن برای استرالیایی ها رایگانه !!! (فقط دانشجویان سایر کشور ها باید هزینه تحصیلشون را بپردازند.)

مثل دانشگاه های دولتی خودمون، شما درس می خونید و تعهد می دهید که در آینده هزینه تحصیل شما از حقوقتون کم شود، به اصطلاح خودشون شما از دولت وام می گیرید . 

!!!!!! 

این هم دلیل دیگری برای اینکه در این مملکت هیچ استرسی نیست و همه به کاری که انجام می دهند عشق می ورزند. 

هر چند که ما فهمیدیم که ما تا دو سال دیگه نمی تونیم از وام دولت برای ادامه تحصیل استفاده کنیم اما با در نظر گرفتن میانگین درآمد یه مهندس، هزینه ای که در عرض یک تا دو سال، بسته به رشته اش باید بپردازد، بین دو تا چهار ماه حقوقش است پس اگه ما کار پیدا کنیم این هم شدنی است .

خب دیگه حالا امیدوارم حسم را درک کرده باشید. 

کلاس زبان

امروز سومین روزی است که من و محمد آمدیم کلاس زبان !

داستان از این قرار بود که ما یه روز آمدیم ببینیم اینجا چه خبره؟ اما بعد از سوالات اولیه از ما خواستند که امتحان تعیین سطح بدیم خب ما هم دادیم، فردای آن روز با ما تماس گرفتند که شما می تونید بیایید سر کلاس .

این موسسه TAFE نام داره و مدرکش برای تمام مشاغل معتبر است یه چیزی شبیه فنی حرفه ای خودمون اما این کجا و آن کجا !!!

توی این مملکت اگه بخوای شاگرد آرایشگاه بشی یا حتی فروشنده باید یه مدرکی از TAFEداشته باشی.

تنوع دوره هایی که اینجا ارائه می شه باور کردنی نیست از آشپزی و مانیکور بگیرید تا حسابداری حرفه ای و تقریبا برای همه اینها در سطوح مختلف دوره داره و نهایتا مدرک advance diploma میده که همون فوق دیپلم ما میشه .

شنیدم که مجتمع فنی با همکاری TAFE یه سری دوره برگزار می کنه که مدرک شما را هم TAFEمیده اگه می خواهید شانس کار پیدا کردن در بدو ورود برای شما بالا بره حتما یه پرس و جویی بکنید .

داشتم راجع به کلاس زبان می گفتم سر کلاس انگار توی سازمان ملل هستی از هر ملیتی یه نفر هست سودانی، چینی، ژاپنی، کره ای، اندونزیایی، اکوادوری، صرب ... ، ایرانی و هر کسی انگلیسی را با لهجه خودش حرف می زنه که البته این برای ما خیلی خوبه چون توی اجتماع هم همینطوره، واقعا شما کمتر با استرالیایی ها سر و کار دارید بیشتر کارها را مردمانی از ممالک دیگه انجام می دهند، مثلا از پنج معلمی که داریم فقط یکی استرالیایی است (البته آنهم من از قیافه و لهجه اش حدس می زنم ) .

این موضوع که استرالیایی کم تعداد هستند را قبلا هم گفتم اما یه موردی جدیدا توجه ام را جلب کرده، وقتی شما تلویزیون نگاه می کنید در سریال ها، فیلم ها، مسابقات و حتی مصاحبه هاشون فقط استرالیایی می بینید، توی المپیک هم ما فقط دو نفر غیر استرالیایی در تیم پر تعداد استرالیا دیدیم، در بدنه دولت هم از ملل دیگه خبری نیست به نظرم استرالیا سعی داره تا وجهه بیرونی خودش را صرفا استرالیایی نشون بده.

در حالی که شما به عنوان یه شهروند از صبح تا شب در سطح شهر رفت و آمد دارید مخابرات، بانک، پست، سینما و خرید میرید حتی اداراتی که کارهای مهاجرت را انجام می دهند ولی استرالیایی نمی بینید !!!

به نظر می رسه یه جور برده داری مدرن در کشور های جهان اولی داره شکل می گیره !

اینقدر کشور های جهان سومی را در تنگنا قرار می دهند (از نظر سیاسی و اقتصادی )پس شرایط زندگی اینقدر برای مردم سخت می شه که هر کس شانسی برای خروج از کشورش داشته باشه یه لحظه هم درنگ نمی کنه و با آغوش باز تن به این بردگی می ده !!!!!

هر چند ممکنه این اتفاق واقعا برای مهاجران پیامد خوبی داشته باشه اما مسلما برای کشور مهمان سودمند تر است.

 

  

تلویزیون استرالیا

اینروزها بیشتر اوقاتی که خونه هستیم تلویزیون تماشا می کنیم استرالیا 5 شبکه دولتی داره که ما می تونیم نگاه کنیم اطلاعاتی راجع به شبکه های دیگه ندارم اما همین 5 شبکه هم می تونه سر آدم را گرم کنه ،البته من اصولا اهل تلویزیون دیدن نیستم یا نبودم ! اما الان برای یادگیری لهجه استرالیایی راه دیگری نیست ،می دونید که اینجا لهجه وحشتناکی دارند به نحوی که خودشون هم در تبلیغات تلویزیونی مسخره اش می کنند !

خب این مدت که المپیک بود یکی از شبکه ها فقط مسابقات را به صورت زنده نشون می داد البته بقیه شبکه ها هم بی نصیب نمی ماندند به محض مدال گرفتن استرالیا، همه شبکه ها شروع می کردند به تبریک و پخش مصاحبه با ورزشکاری که مدال گرفته، الان هم اختتامیه داره به طور زنده پخش میشه چینی ها با بالا رفتن پرچمشون و خوندن سرود ملی، مراسم را شروع کردن البته خیلی شبیه به مراسم افتتاحیه است، استفاده از عالی از نیروی انسانی !

برای من خیلی جالب بود که اینجا، اینقدر همه چیز تحت تاثیر المپیک بود از تبلیغات در سطح شهر و تلویزیون بگیرید تا تشویق بچه ها در مدرسه برای پیگیری تمامی بازیها .

(پسر دوست ما اگه تلویزیون روشن بود حتما باید المپیک می دید و اگه اعتراضی می شنید کلی اطلاعات مختلف راجع به آن بهتون می داد تا شما هم باور کنید هر چهار سال یکبار اتفاق مهمی به نام المپیک رخ می ده که نباید از دست بدهیم )

موضوع دیگه اینکه، قبلا شنیده بودم که ایران از برنامه های سایر کشورها کپی می کنه ولی فکر نمی کردم اولا تا این حد واضح باشه ثانیا استرالیا هم جزو این دسته باشه ! اما خب برنامه های کودک اینجا آدم را یاد ایران می اندازه، البته از نظر من کار خوبی می کنند کپی خوب از یه کار خوب، خودش هنره .

دیگه اینکه تلویزیون اینجا هم سعی در ساختن برنامه های کم هزینه داره برنامه های با استفاده از حضور مردم و هنرشون ساخته می شوند و بسیار پر بیننده هم هستند مثل مسابقات رقص یا آواز ... بیشتر سریالهایی که نشون داده می شه آمریکایی هستند و جالب اینه که اگر سریالی از کشوری نمایش داده می شه که انگلیسی زبان نیستند مثل آلمانی، خب با زیر نویس پخش میشه، کسی زحمت دوبله را به خودش نمی ده شاید هم هدفشون یادگیری زبان برای مخاطب باشه !

بگذریم، به قول محمد اصولا من به اینها گیر دادم .

اولین برداشت از سیدنی (قسمت ۲)

داشتم راجع به خلوت بودن شهر می گفتم می دونید اگه استرالیا مهاجر نپذیره، رشد جمعیتش منفی می شه و به همین جهت دولت به خانواده هایی که بچه دارند کمک می کنه و تبلیغ بسیار زیادی برای فرزند داشتن میشه تا این حد که در برنامه های تلویزیونی خانمهای باردار دیده می شوند حتی به عنوان مجری برنامه، البته تبلیغاتی که راجع به بچه هاست، جای خود دارد و تاثیر این تبلیغات در سطح جامعه قابل رویت است خانواده ها یا بچه ندارند یا 3 تا 4 تا دارند و تعداد دو قلوهای نوزاد بسیار زیاد است در یک رفت و آمد بسیار کوتاه حتما دو سه تا کالسکه دو قلو می بینید !!!

چهارمین مورد اینه که اینجا همه چیز بر پایه صداقت استواره پیش فرض هرآنچه که گفته می شه درست است مگر خلافش ثابت شود !!
مغازه های بزرگی که از سیستم های محافظ استفاده نمی کنند، خرید کارت های اتوبوس به مبلغی که خودت می گی ،محاسبه مالیات براساس گزارشی که خودت می دی، پس دادن هر کالایی به دلیل رضایت نداشتن از کیفیت کالا بعد از گذشت مدتها و ...
به نظرم تربیت بچه ها در مدرسه  بسیار عالی است و به همین دلیل همه درستکار هستند و خلاف کم اتفاق می افته .اینجا به ندرت پلیس می بینید ولی همه قانون را رعایت می کنند در این مدت ما هیچ تصادفی ندیدیم کسی چراغ قرمز را رد نمی کنه ،در مورد تمییزی شهر هم همینطوره هیچ کس زباله نمی ریزه که دولت مجبور بشه هزینه زیادی را برای نظافت صرف کنه اینجا هفتگی همه جا تمییز می شه و اگر جایی زباله ریخته شده باشه مدتها همینطور می مونه 
پنجمین مورد لباس پوشیدن عجیب آدمهاست نه اینکه فکر کنید سیخ سیخی بودن موها و پوشیدن شلوار های پاره را میگم (خب اینها در ایران هم رایجه) آدمهای اینجا اگه یه کم پیر باشند همه با شلوار ورزشی (گرمکن)می آیند بیرون باید ببینید شلوار گشاد مشکی بلوز آبی کفش قرمز ... بعد باید خونه ها را ببینی همینطور که با خودت داری میگی که این خونه حتما خالی از سکنه و متروکه یکی از این خانمها یا آقایون ازش می آید بیرون !
اینطور مشهوره که استرالیایی ها شلخته هستند !!!!!!
اما جوانتر ها اگه برای سر کار رفتن محدودیت پوشش نداشته باشند بیشتر شلوار جین پوشیده اند اما اینها هم داستان دارند !
در حالی که هوا کاملا سرد است دیدن آدمهایی که دامن کوتاه با بلوز پشمی، تاپ با شال گردن ،شلوارک با چکمه و ... پوشیده اند واقعا گیج کننده است
فکر نکنم داستان بکش و خوشگلم کن برای اینها درست باشه، باید کشفش کنم که ماجرا چیست؟

آخرین چیزی که خیلی به چشم می آید اینست که حالت بده، خب آخه یه چیزهایی عوض شده :

1- نیمکره عوض میشه (از نیمکره شمالی آمدیم به نیمکره جنوبی )
2- فصل عوض میشه ( از 45 درجه تابستون می آیی توی 7 درجه زمستون، یه جورایی ترک می خوری!)
3- شب و روز جاشون عوض میشه ( بدن  5:30 زمان از دست میده ،به همین جهت تا یکی دو هفته روزها خوابی و شبها بیدار! )
4- زبان محاوره ای عوض میشه ( انگیسی اون هم با لهجه های مختلف استرالیایی، چینی، هندی،عربی ...!)
5- خیابونها جهتشون عوض میشه  ( موقع رد شدن از خیابون باید اول به راست نگاه کنی !)
6- جای راننده ماشین عوض میشه (هر بار که می خوای سوار ماشینت بشی می ری کنار راننده می شینی!)
7- قیافه آدمهای اجتماع عوض میشه ( کم کم فکر می کنی چشم بادومی ها هم خوشگلند!)
8-............. عوض میشه.

خب واقعا آدم حق داره حالش بد باشه، یکی از دوستان می گفت "وقتی مجری اخباری که همیشه گوش می دی عوض شه یه حس غربتی داری حالا با این همه عوض شدن ها باید مواظب باشی شلوارت را برعکس نپوشی!!"
البته هر کس که مهاجرت می کنه یکسری از این تغییرات را داره مثلا  شهر و محله و همسایه و خانه و وسایل زندگیت و ...... عوض میشه ولی بقیه آنها برای آدمها با ملیت های متفاوت کم و زیاد میشه، من فکر کنم برای ما ایرانیان این تغییرات حداکثر ممکن است!