مهاجرت از مهاجرت

اگه بخوام یک دسته بندی برای مهاجرت ایرانی ها داشته باشم به نظرم میشه به چهار گروه زیر اشاره کرد:

دسته اول در دوران قبل از انقلاب به قصد تحصیل در دانشگاه های معتبر جهانی بار سفر می بستند که گاها هم منجر به اقامت آنها در غربت می شد.
دسته دوم در جریان سالهای انقلاب به اجبار یا به اختیار، برای حفظ حاشیه امنیت خود، کشور را ترک می کردند.
دسته سوم در بحبوبه جنگ برای نجات جان خود یا فرزندانشون با هر ترفندی خود را به ساحل امنی می رسوندند.
دسته چهارم در پس پشت سر گذاشتن همه این سختی ها، در حالی که به خود لقب نسل سوخته می دهند، برای دستیابی به یک زندگی بهتر پای در این بازی می گذارند.

اتفاق جالب این است که این دسته چهارم که ما هم جزو آن هستیم و آزادانه راه مهاجرت را انتخاب کرده ایم در ینگه دنیا با دسته سوم و دوم روبرو می شویم و آنها صمیمانه سعی می کنند که حرفهایشان راهنمایی برای گذران این مسیر پر تلاطم باشد اما حقیقت اینست که ما در شرایط مشابهی با گروه اول هستیم !
چون آنها پای در جاده بی بازگشت گذاشته اند در حالی که برای ما اجباری به ماندن نیست و به محض سنگین تر شدن کفه ی از دست داده ها به فکر بازگشتن می افتیم .
داستان زندگی در مملکت جهان اولی خیلی متفاوت تر از داستان ایران خودمان است به قول محمد "اینجا کسی درد نان ندارد" مثلا یک مهاجر با داشتن یک کار نیمه وقت ابتدایی، می تواند هزینه های اولیه یک خانواده را تامین کند حالا بگذریم از بیمه بیکاری که برای استرالیایی ها قضییه را آسان تر هم می کند، در حالیکه در کشور ما با داشتن دو یا حتی سه شغل، کمر مردم زیر مخارج خم شده است .
به همین دلیل شما احتمالا با افرادی از دسته دوم و سوم مواجه می شوید که نه در مشاغل ابتدایی، ولی بهر حال نه در همان جایی که استحقاقش را دارند مشغول هستند و صد البته از این اتفاق خوشحال و راضی اند  اما برای ما دسته چهارمی ها داستان مهاجرت با این پایان، نمی تواند رضایت خاطری به همراه داشته باشد .


مسلما این دسته بندی و نظرات شامل حال همه مهاجران نمی شود.
این خلاصه ای از گفتگوی من و محمد در هفتمین ماه مهاجرتمان بود که منجر شد به انتخاب مهاجرت به وطن در مقابل نبودن در همان جایگاهی که از آن آمده ایم !
اما ...