هزینه زندگی

با در نظر گرفتن این موضوع  که سیدنی گرون ترین شهر استرالیا است مطلب زیر را بخونید :
اول هزینه های شروع زندگی را براتون بگم : 

  •  اجاره خونه در سیدنی کاملا وابسته به دوری و نزدیکی از city کم و زیاد میشه ولی به هر حال از 250 دلار در هفته برای یک سوئیت (بدون اتاق خواب)شروع میشه یک خوابه کوچیک 300 دلار و الی آخر (شما می تونید با هفته ای 300 دلار یک خونه ویلایی 3 خوابه در فاصله های دور بگیرید )   
  • هزینه خریدن وسایل اولیه زندگی خیلی بستگی به سلیقه خودتون داره مثلا یخچال از 800 دلار ،تلویزیون از 500 ،ماشین لباسشویی از 350 ،تخت خواب از 300 و فرش ....
    البته بازار دست دوم همه این وسایل داغ است برای همین ممکنه همه این وسایل را نصف این قیمت یا حتی کمتر هم پیدا کنید .

درمورد هزینه های جاری زندگی :

  •  خورد و خوراک برای دو نفر هفته ای 100 دلار رقم درستی است که البته این هم بسته به افرد ممکنه فرق کنه مثلا اگه بخواهید رستوران برید خوب حداقل خرج یک هفته را باید بپردازید   
  • شما به صورت میانگین ماهی 100 دلار برای تلفن و اینترنت می پردازید در مورد موبایل نمی تونم خیلی با جدیت رقمی را بگم چون تنوع سرویس در اینجا وحشتناک است محمد میگه " برای انتخاب گزینه مطلوب باید لیسانس داشته باشی "!!! از 30 دلار در ماه داره تا ...
    در مورد آب و برق هم چون هر سه ماه قبض می آید دوستان ما رقم 200 دلار را نرمال می دونند  
     
  •  هزینه حمل و نقل به جهت گرون بودن بنزین بالاست و خیلی فرقی نمی کنه که شما ماشین داشته باشید یا اتوبوس سوار بشید (تاکسی را فراموش کنید)پول بنزین و بلیط اتوبوس یکی می شود البته هزینه نگهداری ماشین داستان دیگری است تقریبا اگه اینجا ماشین خراب شود آن را می گذارند دم در !!!
    برای یه رفت و آمد معمولی در سطح شهر شما هفته ای 35 دلار می پردازید حالا این میتونه کارت اتوبوس باشه (برای انتخاب کارت اتوبوس بهینه هم لیسانس می خواد!!!) یا پول بنزین ماشین تون!
     
  •  در مورد پوشاک تنها چیزی که می تونم بگم اینه که گرونه، مخصوصا کفش !شاید براتون جالب باشه پیراهن مردونه از 70دلار ! تازه اگه مارک معروفی نباشند و در مورد کفش مطمئن باشید که شما کفش 150 دلار به بالا را می پسندید. 
    خوشبختانه به توصیه دوستان ما برای یک سال لباس با خودمون آوردیم . 
     
  •  از نظر درمانی هم که مهاجران از بدو ورود بیمه هستند و بابت ویزیت و آزمایشگاه و جراحی ... پولی پرداخت نمی کنند تنها دارو و دندان پزشکی شامل این بیمه عمومی نمیشود که البته بازار بیمه های خصوصی برای پوشش دادن این کمبود ها بسیار داغ است .

برای اینکه مجبور نشید این ارقام را با هم جمع کنید باید بگم رقم 2500 دلار در ماه برای شروع یه زندگی معمولی در سیدنی کافی است .اینجا آدمها به میزان درآمدشون خرج می کنند اصلا تعجب نکنید اگر از شخصی شنیدید که هزینه زندگی در سیدنی ماهی 12000 دلار است شرایط زندگی به گونه است که شما به راحتی خرج می کنید به عنوان مثال برای مردم بسیار متداول است که ماشینهای آخرین مدل داشته باشند یا  آخر هفته را مسافرت بروند و حداقل سالی یک سفر دور دنیا در برنامه داشته باشند و هزارن تفریح دیگر ....

در جستجوی کار

همه دوستان نگران کار پیدا کردن ما هستند ولی واقعیت اینه که ما هنوز کار پیدا نکردیم البته به کار بردن لفظ ما غلط است چون من اصلا تلاشی برای گرفتن کار نکردم، اما تلاش محمد در این  جهت ستودنی بوده تقریبا روزی 20 تا 30 رزومه برای آگهی های روی اینترنت می فرسته، روزنامه های محلی و سراسری و مجله های کاریابی ... هم در لیست او هستند !! 


همه آدمهایی که تجربه این موقعیت را داشته اند به ما دلگرمی می دهند که همیشه گرفتن اولین کار بسیار سخت است ولی هنگامی که شما سابقه کار در استرالیا را به رزومه خودتون اضافه کنید اوضاع بهتر می شود. 


روش پیدا کردن کار در اینجا یه مقدار متفاوت است شما مستقیما با کارفرما در تماس نیستید تمامی مراحل استخدام نیرو توسط آژانس های کاریابی انجام می شود به این ترتیب که کاریابی ها آگهی استخدام را می زنند و رزومه ها را دریافت می کنند و بعد از بررسی آن چنانچه به نظرشون شما برای کار مناسب باشید باهاتون تماس می گیرند بعد از یک مصاحبه تلفنی نسبتا طولانی چنانچه هنوز شما را واجد شرایط تشخیص بدهند با شما قرار مصاحبه حضوری در آژانس کاریابی تنظیم میشود بعد قبولی در این مرحله تازه برای شما قرار مصاحبه با کارفرما گذاشته میشود به همین جهت پروسه استخدام نیروی جدید یه کمی طولانی و پیچیده است. 

 

شاید براتون جالب باشه که شما معمولا بعد از شروع کار حقوق خود را از کاریابی دریافت می کنید در واقع کارفرما مبلغی را ماهیانه به کاریابی می دهد و آنها درصدی را برای خودشون برمی دارند و بقیه به حساب شما واریز می شود ، به همین جهت چنانچه کاریابی شانس شما را در ادامه کار ببینه روی رزومه شما کار می کنه چون درآمد آن در تداوم همکاری شما با کارفرما است و جالبه که یکی از دوستان تعریف می کرد که بعد از شروع کارش هر از چندی باهاش تماس می گیرند و

ازش می پرسند که مشکلی با کارفرما نداره و همه چی مرتب است؟ 


خب همه این تلاش ها برای اینه که هزینه ها را باید یه جوری تامین کرد!!
امروز دقیقا یک ماه است که ما در این خونه مستقر شدیم، خیلی از دوستان اطلاعاتی راجع به هزینه زندگی پرسیده بودند به نظرم الان دیگه اعداد و ارقامی که می دهم به واقعیت نزدیک تر است به زودی یک مطلب راجع به این موضوع براتون می نویسم.  

البته اگه محمد به من کامپیوتر بده!!!

دانشگاه

توی اولین مهمونی که اینجا رفتیم، چند تا از اساتید دانشگاهای استرالیا هم بودند.

آنها اصطلاحی را برای من توضیح دادند به نام open day  ،یعنی روزی که توسط دانشگاه تعیین می شود و هر کس که دوست داره اطلاعاتی راجع به محیط دانشگاه و رشته ها و هزینه ها و ... بدست بیاره می تونه آنروز به دانشگاه بره .

خب البته این وجهه ظاهری قضییه است حالا در ادامه براتون توضیح خواهم داد .

سیدنی سه دانشگاه مهم و معتبر دارد   UTS,UNSW و  دانشگاه سیدنی و البته ده ها دانشگاه دیگه .

با مراجعه به سایت دانشگاه ها متوجه شدیم که open day دو تا از این سه دانشگاه در یک تاریخ است (فکر کنم به این دلیل که فاصله کمی از هم دارند) بهر حال در روز موعود ما هم به open day رفتیم . 

مطمئن هستم نمی تونم همه احساسم را براتون شرح بدم اما نهایت سعی ام را خواهم کرد !!

با دیدن آن همه دختر و پسر جوان که تنها یا با والدینشون آمده بودند که بفهمند چه رشته ای را دوست دارند تا انتخاب کنند، هیجان زده شدم . ( من با حسرت کلمات "دوست دارند" را بکار می برم)

اونجا پر بود از کیوسک های اطلاع رسانی برای دانشجویان که براساس دانشکده های مختلف تفکیک شده بودند تقریبا هر دانشکده یک سالن در اختیار داشت که در آنجا رشته هاش را

معرفی می کرد و یک سالن نمایش که یک فیلم راجع به دانشکده در آن نمایش داده می شد و همچنین کارهای علمی که در دانشکده انجام شده بود در معرض دید بود .

در راهرو ها هم کیوسک های اطلاعات عمومی از قبیل هزینه و کمک هزینه و ... ارائه داده می شد .  

در کنار اینها موزیک زنده برای همه در حال اجرا بود، بساط پذیرایی هم بر پا بود، وسیله ایاب و ذهاب هم مهیا!!!!

در دانشگاه دیگه هم اوضاع به همین منوال بود و تنها تفاوتشون در این بود که بخش اطلاعات عمومی در فضای باز تدارک دیده شده بود.

 اول با این منطق که همه اینها ابزار های تبلیغاتی برای جلب دانشجو و درآمد بیشتر است خودم را دلداری دادم هر چند ته ذهنم دانشگاه آزاد با آن هزینه سرسام آور و رقابت شدید بچه های برای ورود، مرا آزار می داد .

 اما این خوشی کوچک هم با گرفتن اطلاعات از کیوسک مربوطه از بین رفت، واقیعت اینه که اینجا درس خوندن برای استرالیایی ها رایگانه !!! (فقط دانشجویان سایر کشور ها باید هزینه تحصیلشون را بپردازند.)

مثل دانشگاه های دولتی خودمون، شما درس می خونید و تعهد می دهید که در آینده هزینه تحصیل شما از حقوقتون کم شود، به اصطلاح خودشون شما از دولت وام می گیرید . 

!!!!!! 

این هم دلیل دیگری برای اینکه در این مملکت هیچ استرسی نیست و همه به کاری که انجام می دهند عشق می ورزند. 

هر چند که ما فهمیدیم که ما تا دو سال دیگه نمی تونیم از وام دولت برای ادامه تحصیل استفاده کنیم اما با در نظر گرفتن میانگین درآمد یه مهندس، هزینه ای که در عرض یک تا دو سال، بسته به رشته اش باید بپردازد، بین دو تا چهار ماه حقوقش است پس اگه ما کار پیدا کنیم این هم شدنی است .

خب دیگه حالا امیدوارم حسم را درک کرده باشید. 

کلاس زبان

امروز سومین روزی است که من و محمد آمدیم کلاس زبان !

داستان از این قرار بود که ما یه روز آمدیم ببینیم اینجا چه خبره؟ اما بعد از سوالات اولیه از ما خواستند که امتحان تعیین سطح بدیم خب ما هم دادیم، فردای آن روز با ما تماس گرفتند که شما می تونید بیایید سر کلاس .

این موسسه TAFE نام داره و مدرکش برای تمام مشاغل معتبر است یه چیزی شبیه فنی حرفه ای خودمون اما این کجا و آن کجا !!!

توی این مملکت اگه بخوای شاگرد آرایشگاه بشی یا حتی فروشنده باید یه مدرکی از TAFEداشته باشی.

تنوع دوره هایی که اینجا ارائه می شه باور کردنی نیست از آشپزی و مانیکور بگیرید تا حسابداری حرفه ای و تقریبا برای همه اینها در سطوح مختلف دوره داره و نهایتا مدرک advance diploma میده که همون فوق دیپلم ما میشه .

شنیدم که مجتمع فنی با همکاری TAFE یه سری دوره برگزار می کنه که مدرک شما را هم TAFEمیده اگه می خواهید شانس کار پیدا کردن در بدو ورود برای شما بالا بره حتما یه پرس و جویی بکنید .

داشتم راجع به کلاس زبان می گفتم سر کلاس انگار توی سازمان ملل هستی از هر ملیتی یه نفر هست سودانی، چینی، ژاپنی، کره ای، اندونزیایی، اکوادوری، صرب ... ، ایرانی و هر کسی انگلیسی را با لهجه خودش حرف می زنه که البته این برای ما خیلی خوبه چون توی اجتماع هم همینطوره، واقعا شما کمتر با استرالیایی ها سر و کار دارید بیشتر کارها را مردمانی از ممالک دیگه انجام می دهند، مثلا از پنج معلمی که داریم فقط یکی استرالیایی است (البته آنهم من از قیافه و لهجه اش حدس می زنم ) .

این موضوع که استرالیایی کم تعداد هستند را قبلا هم گفتم اما یه موردی جدیدا توجه ام را جلب کرده، وقتی شما تلویزیون نگاه می کنید در سریال ها، فیلم ها، مسابقات و حتی مصاحبه هاشون فقط استرالیایی می بینید، توی المپیک هم ما فقط دو نفر غیر استرالیایی در تیم پر تعداد استرالیا دیدیم، در بدنه دولت هم از ملل دیگه خبری نیست به نظرم استرالیا سعی داره تا وجهه بیرونی خودش را صرفا استرالیایی نشون بده.

در حالی که شما به عنوان یه شهروند از صبح تا شب در سطح شهر رفت و آمد دارید مخابرات، بانک، پست، سینما و خرید میرید حتی اداراتی که کارهای مهاجرت را انجام می دهند ولی استرالیایی نمی بینید !!!

به نظر می رسه یه جور برده داری مدرن در کشور های جهان اولی داره شکل می گیره !

اینقدر کشور های جهان سومی را در تنگنا قرار می دهند (از نظر سیاسی و اقتصادی )پس شرایط زندگی اینقدر برای مردم سخت می شه که هر کس شانسی برای خروج از کشورش داشته باشه یه لحظه هم درنگ نمی کنه و با آغوش باز تن به این بردگی می ده !!!!!

هر چند ممکنه این اتفاق واقعا برای مهاجران پیامد خوبی داشته باشه اما مسلما برای کشور مهمان سودمند تر است.

 

  

تلویزیون استرالیا

اینروزها بیشتر اوقاتی که خونه هستیم تلویزیون تماشا می کنیم استرالیا 5 شبکه دولتی داره که ما می تونیم نگاه کنیم اطلاعاتی راجع به شبکه های دیگه ندارم اما همین 5 شبکه هم می تونه سر آدم را گرم کنه ،البته من اصولا اهل تلویزیون دیدن نیستم یا نبودم ! اما الان برای یادگیری لهجه استرالیایی راه دیگری نیست ،می دونید که اینجا لهجه وحشتناکی دارند به نحوی که خودشون هم در تبلیغات تلویزیونی مسخره اش می کنند !

خب این مدت که المپیک بود یکی از شبکه ها فقط مسابقات را به صورت زنده نشون می داد البته بقیه شبکه ها هم بی نصیب نمی ماندند به محض مدال گرفتن استرالیا، همه شبکه ها شروع می کردند به تبریک و پخش مصاحبه با ورزشکاری که مدال گرفته، الان هم اختتامیه داره به طور زنده پخش میشه چینی ها با بالا رفتن پرچمشون و خوندن سرود ملی، مراسم را شروع کردن البته خیلی شبیه به مراسم افتتاحیه است، استفاده از عالی از نیروی انسانی !

برای من خیلی جالب بود که اینجا، اینقدر همه چیز تحت تاثیر المپیک بود از تبلیغات در سطح شهر و تلویزیون بگیرید تا تشویق بچه ها در مدرسه برای پیگیری تمامی بازیها .

(پسر دوست ما اگه تلویزیون روشن بود حتما باید المپیک می دید و اگه اعتراضی می شنید کلی اطلاعات مختلف راجع به آن بهتون می داد تا شما هم باور کنید هر چهار سال یکبار اتفاق مهمی به نام المپیک رخ می ده که نباید از دست بدهیم )

موضوع دیگه اینکه، قبلا شنیده بودم که ایران از برنامه های سایر کشورها کپی می کنه ولی فکر نمی کردم اولا تا این حد واضح باشه ثانیا استرالیا هم جزو این دسته باشه ! اما خب برنامه های کودک اینجا آدم را یاد ایران می اندازه، البته از نظر من کار خوبی می کنند کپی خوب از یه کار خوب، خودش هنره .

دیگه اینکه تلویزیون اینجا هم سعی در ساختن برنامه های کم هزینه داره برنامه های با استفاده از حضور مردم و هنرشون ساخته می شوند و بسیار پر بیننده هم هستند مثل مسابقات رقص یا آواز ... بیشتر سریالهایی که نشون داده می شه آمریکایی هستند و جالب اینه که اگر سریالی از کشوری نمایش داده می شه که انگلیسی زبان نیستند مثل آلمانی، خب با زیر نویس پخش میشه، کسی زحمت دوبله را به خودش نمی ده شاید هم هدفشون یادگیری زبان برای مخاطب باشه !

بگذریم، به قول محمد اصولا من به اینها گیر دادم .

اولین برداشت از سیدنی (قسمت ۲)

داشتم راجع به خلوت بودن شهر می گفتم می دونید اگه استرالیا مهاجر نپذیره، رشد جمعیتش منفی می شه و به همین جهت دولت به خانواده هایی که بچه دارند کمک می کنه و تبلیغ بسیار زیادی برای فرزند داشتن میشه تا این حد که در برنامه های تلویزیونی خانمهای باردار دیده می شوند حتی به عنوان مجری برنامه، البته تبلیغاتی که راجع به بچه هاست، جای خود دارد و تاثیر این تبلیغات در سطح جامعه قابل رویت است خانواده ها یا بچه ندارند یا 3 تا 4 تا دارند و تعداد دو قلوهای نوزاد بسیار زیاد است در یک رفت و آمد بسیار کوتاه حتما دو سه تا کالسکه دو قلو می بینید !!!

چهارمین مورد اینه که اینجا همه چیز بر پایه صداقت استواره پیش فرض هرآنچه که گفته می شه درست است مگر خلافش ثابت شود !!
مغازه های بزرگی که از سیستم های محافظ استفاده نمی کنند، خرید کارت های اتوبوس به مبلغی که خودت می گی ،محاسبه مالیات براساس گزارشی که خودت می دی، پس دادن هر کالایی به دلیل رضایت نداشتن از کیفیت کالا بعد از گذشت مدتها و ...
به نظرم تربیت بچه ها در مدرسه  بسیار عالی است و به همین دلیل همه درستکار هستند و خلاف کم اتفاق می افته .اینجا به ندرت پلیس می بینید ولی همه قانون را رعایت می کنند در این مدت ما هیچ تصادفی ندیدیم کسی چراغ قرمز را رد نمی کنه ،در مورد تمییزی شهر هم همینطوره هیچ کس زباله نمی ریزه که دولت مجبور بشه هزینه زیادی را برای نظافت صرف کنه اینجا هفتگی همه جا تمییز می شه و اگر جایی زباله ریخته شده باشه مدتها همینطور می مونه 
پنجمین مورد لباس پوشیدن عجیب آدمهاست نه اینکه فکر کنید سیخ سیخی بودن موها و پوشیدن شلوار های پاره را میگم (خب اینها در ایران هم رایجه) آدمهای اینجا اگه یه کم پیر باشند همه با شلوار ورزشی (گرمکن)می آیند بیرون باید ببینید شلوار گشاد مشکی بلوز آبی کفش قرمز ... بعد باید خونه ها را ببینی همینطور که با خودت داری میگی که این خونه حتما خالی از سکنه و متروکه یکی از این خانمها یا آقایون ازش می آید بیرون !
اینطور مشهوره که استرالیایی ها شلخته هستند !!!!!!
اما جوانتر ها اگه برای سر کار رفتن محدودیت پوشش نداشته باشند بیشتر شلوار جین پوشیده اند اما اینها هم داستان دارند !
در حالی که هوا کاملا سرد است دیدن آدمهایی که دامن کوتاه با بلوز پشمی، تاپ با شال گردن ،شلوارک با چکمه و ... پوشیده اند واقعا گیج کننده است
فکر نکنم داستان بکش و خوشگلم کن برای اینها درست باشه، باید کشفش کنم که ماجرا چیست؟

آخرین چیزی که خیلی به چشم می آید اینست که حالت بده، خب آخه یه چیزهایی عوض شده :

1- نیمکره عوض میشه (از نیمکره شمالی آمدیم به نیمکره جنوبی )
2- فصل عوض میشه ( از 45 درجه تابستون می آیی توی 7 درجه زمستون، یه جورایی ترک می خوری!)
3- شب و روز جاشون عوض میشه ( بدن  5:30 زمان از دست میده ،به همین جهت تا یکی دو هفته روزها خوابی و شبها بیدار! )
4- زبان محاوره ای عوض میشه ( انگیسی اون هم با لهجه های مختلف استرالیایی، چینی، هندی،عربی ...!)
5- خیابونها جهتشون عوض میشه  ( موقع رد شدن از خیابون باید اول به راست نگاه کنی !)
6- جای راننده ماشین عوض میشه (هر بار که می خوای سوار ماشینت بشی می ری کنار راننده می شینی!)
7- قیافه آدمهای اجتماع عوض میشه ( کم کم فکر می کنی چشم بادومی ها هم خوشگلند!)
8-............. عوض میشه.

خب واقعا آدم حق داره حالش بد باشه، یکی از دوستان می گفت "وقتی مجری اخباری که همیشه گوش می دی عوض شه یه حس غربتی داری حالا با این همه عوض شدن ها باید مواظب باشی شلوارت را برعکس نپوشی!!"
البته هر کس که مهاجرت می کنه یکسری از این تغییرات را داره مثلا  شهر و محله و همسایه و خانه و وسایل زندگیت و ...... عوض میشه ولی بقیه آنها برای آدمها با ملیت های متفاوت کم و زیاد میشه، من فکر کنم برای ما ایرانیان این تغییرات حداکثر ممکن است!

 

اولین برداشت از سیدنی (قسمت 1)

خیلی وقت بود که می خواستم راجع به حس مهاجرت بنویسم ولی فکر کردم زمان بیشتری به خودم بدم تا حرفهام صرفا احساسات اولیه مهاجرت نباشه.
ولی خب بعد با خودم گفتم این حس اولیه من است و اگر در طی زمان دستخوش تغییر بشه خوب در وجود داشتن چنین حسی در ابتدا تردیدی نیست !

اولین چیزی در بدو ورود خیلی به چشم می آید تعداد کم استرالیایی هاست به قول یکی از دوستان اگه چشمهات را ببندند و بیارنت اینجا فکر می کنی در مملکت یکی از چشم بادومی ها هستی ! باور کردنی نیست که بیش از 80 % جمعیت جوان مو مشکی ها هستند که 95 % آنها را چشم بادومی ها شامل می شوند(آخه من نمی تونم چینی و ژاپنی و تایلندی و ... را از هم تشخیص دهم) بقیه عرب و هندی و پاکستانی و .... هستند تازه آنهایی هم که فکر می کنی استرالیایی هستند ممکنه روس یا  مجار ... باشند بهر حال من دلم برای استرالیایی ها سوخت یک لحظه فکر کنید توی مترو تهران سوار شوید و بیش از 80% مسافران ایرانی نباشند و هر کدام با زبانی که شما نمی فهمید با هم حرف بزنند .

دومین موردی که خیلی تو ذوقت می خوره قدیمی و کهنه بودن همه چیز است باور کردنی نیست که تیرهای چراغ برق چوبی باشند !(مثل زمان رضا خان)
اینجا هر چیز که داره کار می کنه خب کار می کنه و دلیلی برای تعویضش نیست خونه های اینجا بیش از 100 عمر دارند و تازه دارند بعضی از خانه هایی که بازسازی نشده اند را خراب می کنند ولی این هم کم پیش می اید چون توی این مدت که ما دنبال خونه می گشتیم یک خونه نو دیدیم (البته اینجا  خونه ای که زیر 20 سال عمر داشته باشه نو نامیده می شه!) یه موضوع دیگه اینکه خونه ها اکثرا چوبی هستند اولین باری که علی گفت خونشون کاملا از چوب ساخته شده ما باور نمی کردیم یک خونه دوبلس با چوب در سیدنی !!!!
مترو اینجا بیش از 100 سال عمر داره و کابین هاش را باید ببینید واقعا قدیمی است و روی تمام شیشه هاش ( از جنس پلاستیک  ) یادگاری نوشتند که گفته می شه کار بچه های مهاجران است !!! اما ما خودمون یک پسر بچه استرالیایی دیدیم که روی شیشه های ایستگاه اتوبوس می نوشت البته روایت دیگه ای هم می گه اینها برای اعتراض به حضور غیر استرالیایی ها در کشور است !!!! نمی دونم
گویا ساکنین اولیه استرالیا سیاه پوستانی بودند که الان aborginal نامیده می شوند و بیشتر اعتراض ها از جانب آنها است البته بعد از کشف این جزیره توسط کاپیتان کوک ، گویا این افراد قتل عام شده اند گفته می شود که در بعضی از مناطق 100% آنها کشته شده اند و از بقیه آنها هم به بهانه نداشتن صلاحیت ،فرزندانشون را گرفتند .بهر حال الان در سیدنی تعداد آنها بسیار کم است و فقط در city دیده می شوند که مشغول نوازندگی کنار خیابونی هستند .

سومین مورد خلوت بودن همه جاست به قول محمد انگار سرانه هر چیز خیلی بالاست برای هر دو نفر یک تاکسی ،هر 20 نفر یه اتوبوس ،هر خانواده یه سوپر مارکت یه بانک..... هر جا که می ری یا یه نفر تو صفه یا هیچکس ! خب این برای ما خیلی کسل کننده است !!!
اینجا مملکت پیر هاست اگر در ساعت  کاری بیای بیرون به جز پیرزن و پیرمرد کسی را نمی بینی همه اینقدر یواشند که حوصله ات سر می ره .واقعا دلم برای پیرهای خومون می سوزه اینجا اتوبوس 10 دقیقه می ایسته تا یکی سوار یا پیاده شه به همین خاطره که اینها اینقدر عمر می کنند !
همه بالای 75 سال دارند آنقدر پیر که فکر می کنی الان دیگه نفسش بند می آید.
این آرامش به همه سرایت کرده اگه یکی بوق بزنه ، بلند حرف بزنه .... حتما اتفاقی افتاده ، یک سکوت باور نکردنی(توی این 15 روز ما 2-3 موتور سوار دیدیم که احتمالا یا پلیس بوده یا امداد ) روزهای اول من و محمد ناخود آگاه توی خونه با هم یواش حرف می زدیم !
خلاصه اینکه در مورد جوان ها هم دلم برای خودمون می سوزه اینها 5 روز در هفته کار می کنند آن هم 40 ساعت (اگه زیاد نگفته باشم ) آنهم با چه آرامشی ،مقایسه یه متصدی بانک یا صندوقدار شهروند با یک صف پایان ناپذیر بگیرید تا کارمندانی با هزاران ارباب رجوع ....................

اولین قدم

خدا را شکر ما خونه گرفتیم . بالاخره بعد از گذشت 10 روز به کمک دوستان و دعای مامان ها و همت خودمون و پرداخت سه ماه اجاره پیش پیش تونستیم خونه بگیریم ! البته روس بودن آژانس املاک هم بی تاثیر نبود .
خونه در خیابان botany  است که نزدیک به city محسوب می شه (40 دقیقه با اتوبوس) واقعا سیدنی بزرگه و این فاصله جزو نزدیکترین هاست .
خوب بعد از گرفتن خونه نوبت وسایل بود که به توصیه همه دوستان رفتیم IKEA، جای خانم ها خالی !
4 طبقه بسیار بزرگ که بدون اغراق، شما می تونید همه وسایل خونه را بخرید و این برای ما بسیار عالی بود چون یک روزه خرید کردیم و البته حسن دیگرش اینکه یک بار پول حمل بار دادیم ،آخه حمل و نقل اینجا خیلی گرونه البته اینجا همه چیز در واحد ریال گرونه اما بنزین در واحد خودشون هم قیمت قابل ملاحظه ای داره .
یه موضوع خیلی جالبه و آن اینکه اینجا مردم خیلی از کارها را خودشون می کنند مثلا هنگام خرید در IKEA شما شماره وسایلی را پسندید یادداشت می کنید و بعد هنگام خروج وارد انبار می شوید و خودتون شماره قفسه ها را پیدا می کنید و وسایل را بر می دارید و می برید صندوق ! تازه بعد از صندوق هم جایی را در نظر گرفتند تا شما وسایل را بسته بندی کنید تا نشکند و بدتر از آن اگر میز، تخت و ... خریده باشید خودتون توی خونه سر همش می کنید  یه مثال دیگه اینکه اینجا همه موظفند که زباله ها را از تفکیک شده در سطل های جداگانه قرار بدهند و عجیب تر از اون اینکه اینجا هفته ای یک با زباله ها را جمع می کنند فکر کنید اگه تهران چنین کاری بکنند چه وضعی پیش می آید !!!!!!

خونه گرفتن

امروز مثل چند روز گذشته همچنان دنبال خانه گشتیم و خوب چند تایی خونه هم دیدیم هم پسندیدیم اما خوب فقط پسندیدن ما کافی نیست اینجا بعد از دیدن خونه چنانچه تمایل داشته باشی باید فرم پر کنی و اطلاعات زیادی برای مالک خانه به آژانس تحویل دهی و چنانچه او نیز شما را پسندید خوب کارتمام است .

اما با مشخصاتی که ما داریم این احتمال کمتر است چون ما هیچ سابقه ای اینجا نداریم و نه شغلی و درآمدی پس صاحبخانه به چی اعتماد کند .

خونه گرفتن در سیدنی بسیار کار سختی است و من نمی دونم افرادی که اینجا کسی را ندارند  چطور در بدو ورود خانه می گیرند اینجا خیلی بزرگ است و راه ها خیلی به هم دور و با بودجه ای که یک فرد تازه وارد توان پرداخت داره انتخابهای زیادی برایش نیست .

اگر چند مورد هم باشه در نقاط مختلف شهر است و این کار را سخت می کنه ،یعنی یه خونه در تجریش باید بینید بعدی را در شوش .

آخه مورد دیگه ای هم هست و آن اینکه اینجا مثل ایران نیست که هر وقت دوست داشته باشی بتونی خانه را ببینی ، ساعت دیدن خانه از قبل مشخص شده و حالا منظم کردن همون انتخابهای اندک براساس ساعت و مسافت کلی هنر می خواد حالا فرض کنید همه اینکارها را ما کردیم و شد یک لیست 6 تایی از آدرس هایی که باید در زمانهای مشخص دیده می شد و علی (دوست محمد) هم وقت و ماشینش را در اختیار ما گذاشت اما پیدا کردن آدرس در سیدنی ماجرای دیگری است.

فرهنگ آدرس پرسیدن را فراموش کنید که اینجا اصلا مرسوم نیست چون راه حل مناسبی نیست هیچکس به جز محله خودش جایی را نمی شناسه خیلی که استرالیایی باشی اسم محله های دیگه را بلدی ، البته آدمها مشکلشون را به روشهای مختلفی حل می کنند، اول اینکه هر کس که ماشین داره یا یک کتاب راهنمای مسیر 400-500 صفحه ای از سیدنی داره یا اینکه gps داره و خوب دیگه مشکلش نسبتا حل شده چون سیدنی شامل یکسری محله است مثل مناطق شهرداری تهران (ولی خب هر محله برای خودش اسم داره و شهرداری مجزا )،و در هر محله یکسری خیابان قرار داره پس با داشتن نام محله و خیابان رسیدی به مقصد !!!!!!!!

اما اگر پیاده بودی می تونی بری به سایت www.131500.com.au و مبدا ، مقصد و همینطور زمان حرکت خودت را وارد می کنی و  مسیر های متفاتی که شامل ترن و اتوبوس و یا هر دوی اونهاست به همراه تخمین زمان رسیدن را دریافت می کنی پس می رسی به مقصد .

به نظرم اگر شما خواستید یه زمانی چنین تجربه ای داشته باشید حتما ماشین کرایه کنید و یک gps بخرید و اولین خانه ای که دیدید را حتما انتخاب کنید

 

 

 

ما رسیدیم

امشب سومین شبی است که به سیدنی رسیده ایم

پرواز بسیار طولانی و خسته کننده ای داشتیم باور کردنش سخته اما ما در سه کشور توقف کردیم تا رسیدیم البته پروازهایی با توقف های کمتر هم هست بهر حال ما با در نظر گرفتن همه جوانب این بلیط را خریدیم .

اول که رفتیم قطر حدود  2 ساعت در راه بودیم و 6ساعت در انتظار و 8.5 ساعت پرواز دوباره تا  رسیدیم به فلیپین که  آنجا تازه قدر قطر را فهمیدیم هر چند که با عربها خوب نیستیم اما خدایی پول نفت را خوب خرج می کنند بالاخره فرودگاهی و free shop و... ولی خدا به داد برسه فلیپین وحشتناک بود.

تازه ما آنجا فهمیدیم که باید پروازمون را عوض کنیم و با یک خط هوایی دیگه که مال استرالیاست ادامه بدیم و دیگه اینکه این پرواز یک توقف 1 ساعته در بریزبن هم داره اما از همه بدتر اینکه پرواز نزدیک 2 ساعت تاخیر داشت !

بهر حال بعد از انتظار 7 ساعته پرواز به سمت استرالیا حرکت کرد و ما 6 ساعت دیگه تا بریزبن رفتیم و 1 ساهت هم تا سیدنی .

پولداری عربها در هواپیماشون هم قابل تشخیص بود چون هواپیمای استرالیا بسیار قدیمی بود و از نظر امکانات اصلا قابل مقایسه با قطری ها نبود .

اما یک چیز قابل توجه بود و آن اینکه مهمانداران هواپیمایی استرالیا مودب تر و لبخند زنان به مسافران سرویس می دادند اما در قطر این کار فقط جنبه انجام وظیفه داشت و این موضوع تداعی کننده همون داستان همیشگی است در کشورهای جهان اولی همه سخت کار می کنند و تولیداتشون را به پولدارهای خاور میانه ای می فروشند .

تنها سرمایه آنها همون آدمهاشونه، که حتی موقع سرویس به مسافر هواپیمایی که بلیطشو خریده و دیگه پولش را گرفتند،  اما باید لبخند بزنند و مودب باشند ...........