اولین برداشت از سیدنی (قسمت ۲)

داشتم راجع به خلوت بودن شهر می گفتم می دونید اگه استرالیا مهاجر نپذیره، رشد جمعیتش منفی می شه و به همین جهت دولت به خانواده هایی که بچه دارند کمک می کنه و تبلیغ بسیار زیادی برای فرزند داشتن میشه تا این حد که در برنامه های تلویزیونی خانمهای باردار دیده می شوند حتی به عنوان مجری برنامه، البته تبلیغاتی که راجع به بچه هاست، جای خود دارد و تاثیر این تبلیغات در سطح جامعه قابل رویت است خانواده ها یا بچه ندارند یا 3 تا 4 تا دارند و تعداد دو قلوهای نوزاد بسیار زیاد است در یک رفت و آمد بسیار کوتاه حتما دو سه تا کالسکه دو قلو می بینید !!!

چهارمین مورد اینه که اینجا همه چیز بر پایه صداقت استواره پیش فرض هرآنچه که گفته می شه درست است مگر خلافش ثابت شود !!
مغازه های بزرگی که از سیستم های محافظ استفاده نمی کنند، خرید کارت های اتوبوس به مبلغی که خودت می گی ،محاسبه مالیات براساس گزارشی که خودت می دی، پس دادن هر کالایی به دلیل رضایت نداشتن از کیفیت کالا بعد از گذشت مدتها و ...
به نظرم تربیت بچه ها در مدرسه  بسیار عالی است و به همین دلیل همه درستکار هستند و خلاف کم اتفاق می افته .اینجا به ندرت پلیس می بینید ولی همه قانون را رعایت می کنند در این مدت ما هیچ تصادفی ندیدیم کسی چراغ قرمز را رد نمی کنه ،در مورد تمییزی شهر هم همینطوره هیچ کس زباله نمی ریزه که دولت مجبور بشه هزینه زیادی را برای نظافت صرف کنه اینجا هفتگی همه جا تمییز می شه و اگر جایی زباله ریخته شده باشه مدتها همینطور می مونه 
پنجمین مورد لباس پوشیدن عجیب آدمهاست نه اینکه فکر کنید سیخ سیخی بودن موها و پوشیدن شلوار های پاره را میگم (خب اینها در ایران هم رایجه) آدمهای اینجا اگه یه کم پیر باشند همه با شلوار ورزشی (گرمکن)می آیند بیرون باید ببینید شلوار گشاد مشکی بلوز آبی کفش قرمز ... بعد باید خونه ها را ببینی همینطور که با خودت داری میگی که این خونه حتما خالی از سکنه و متروکه یکی از این خانمها یا آقایون ازش می آید بیرون !
اینطور مشهوره که استرالیایی ها شلخته هستند !!!!!!
اما جوانتر ها اگه برای سر کار رفتن محدودیت پوشش نداشته باشند بیشتر شلوار جین پوشیده اند اما اینها هم داستان دارند !
در حالی که هوا کاملا سرد است دیدن آدمهایی که دامن کوتاه با بلوز پشمی، تاپ با شال گردن ،شلوارک با چکمه و ... پوشیده اند واقعا گیج کننده است
فکر نکنم داستان بکش و خوشگلم کن برای اینها درست باشه، باید کشفش کنم که ماجرا چیست؟

آخرین چیزی که خیلی به چشم می آید اینست که حالت بده، خب آخه یه چیزهایی عوض شده :

1- نیمکره عوض میشه (از نیمکره شمالی آمدیم به نیمکره جنوبی )
2- فصل عوض میشه ( از 45 درجه تابستون می آیی توی 7 درجه زمستون، یه جورایی ترک می خوری!)
3- شب و روز جاشون عوض میشه ( بدن  5:30 زمان از دست میده ،به همین جهت تا یکی دو هفته روزها خوابی و شبها بیدار! )
4- زبان محاوره ای عوض میشه ( انگیسی اون هم با لهجه های مختلف استرالیایی، چینی، هندی،عربی ...!)
5- خیابونها جهتشون عوض میشه  ( موقع رد شدن از خیابون باید اول به راست نگاه کنی !)
6- جای راننده ماشین عوض میشه (هر بار که می خوای سوار ماشینت بشی می ری کنار راننده می شینی!)
7- قیافه آدمهای اجتماع عوض میشه ( کم کم فکر می کنی چشم بادومی ها هم خوشگلند!)
8-............. عوض میشه.

خب واقعا آدم حق داره حالش بد باشه، یکی از دوستان می گفت "وقتی مجری اخباری که همیشه گوش می دی عوض شه یه حس غربتی داری حالا با این همه عوض شدن ها باید مواظب باشی شلوارت را برعکس نپوشی!!"
البته هر کس که مهاجرت می کنه یکسری از این تغییرات را داره مثلا  شهر و محله و همسایه و خانه و وسایل زندگیت و ...... عوض میشه ولی بقیه آنها برای آدمها با ملیت های متفاوت کم و زیاد میشه، من فکر کنم برای ما ایرانیان این تغییرات حداکثر ممکن است!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
امین سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:44 ق.ظ http://sinehsorkh.wordpress.com

من که به شماره 7 نرسیده سرم گیج رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد